از تهی سرشار
از تهی سرشار

از تهی سرشار

تو!

دلم برایت تنگ شده است، میدانی؟ مرا به یاد میآوری؟‌ هنوز هم در نگاهت آن عشق هست؟ هنوز در نگاهم خواهی خندید؟‌ شاید دلت برایم تنگ باشد، شاید هم  ... میدانی؟ سفر دردی را از دلم دوا نکرد. فکر میکردم میروم و فراموش میکنم، و فراموش میشوم. اما سفر ... تنها دردی به دردهایم افزود. میدانی؟

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.