از تهی سرشار
از تهی سرشار

از تهی سرشار

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی!

یکسال گذشت از آخرین باری که با تو هم کلام شدم. یک سال گذشت از آن روزی که تصمیم گرفتم تو را به فراموشی بسپارم. هنوز به یادت میافتم. هنوز نمیدانم اصلا مرا به یاد داری یا نه. هنوز گاهی دلم میخواهد که دلتنگم شوی. محال است میدانم.  تو روزها را هرگز شماره کرده ای؟ تو میدانی چشم انتظاری چیست؟ میدانی درد چیست؟ یک سال گذشت و من هنوز تو را به یاد دارم اگرچه که تو را از زندگی ام جدا کرده ام. اگر این دل نبود شاید زندگی خیلی راحت بود. شاید اگر میشد چشم ها را بست و فراموش کرد همه ی آن لحظه ها را. دیگر تفاوتی ندارد. تو راه خویش گرفته ای و من راه خویش. این روزها، از سادگی خودم زیاد یاد میکنم. بگذریم! یک سال گذشت و انگار سالهاست که تو نبوده ای!