از تهی سرشار
از تهی سرشار

از تهی سرشار

نشود فاش کسی آنچه میان من و توست!

روزهای آخر است. تقریباً دو هفته مانده است و من بی بهانه دلتنگم. به روی خود نمیآورم. نمیگویم که دلتنگت بودم. نمیگویم که دلتنگت میشوم. سوالهایت را بی‌جواب میگذارم. اما به هر بهانه‌ای با تو سخن میگویم. در صورتم میخندی و من نمیتوانم که لبخند نزنم. میخندم و بی حرفی میروم. میدانم که لبنخدم را دیدی. میدانستم که این دوره کوتاه است. دوره کوتاهی بود اما پر از مهر بود، پر از حرف بود و پر از لبخند! افسوس که زود گذشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.