این ساعتها همیشه دلشوره میآید. دلم میخواست که تو بودی و گپی میزدیم و میخندیدیم. تو نیستی. میخواهم برایت پیامی بفرستم اما میدانم که نباید. باز هم باید ماند و نشست و نگاه کرد. اینبار نوبت من است که دل دل کنم تا تمام شود این دوری. بیحوصلهام. دلتنگم. باز دلم میخواهد فرار کنم به دیاری دور. دلم میخواهد ناپدید شوم. دلم میخواهد من باشم و هیچکس دیگر!